فرهنگ واژ گان فارسی به پارسی
فرهنگ واژ گان فارسی به پارسی
نوشته شده در دو شنبه 1 خرداد 1396
بازدید : 553
نویسنده : غریبه آشنا

  پیش گفتار

      در اینترنت و بصورت گسترشی فرهنگ واژه های زبان پارسی ندیدم،  به همین جهت در فرصت هایی این فرهنگ را گرد آوری می کنم و می نویسم،  و به مرور پست می نمایم.  من در نوشته ها و مقالاتم از هر دو گونه واژه فارسی و پارسی بنا به نیاز جمله استفاده می کنم،  ولی تا آنجا که بتوانم در نوشته های زبان فارسی از واژه های بیگانه استفاده نمی کنم. باید توجه داشت واژه ها و یا لغاتی که بعضی می پندارند عربی می باشد،  اشتباه است،  آن واژه ها فارسی هستند،  در واقع پرداخته و عمل آمده توسط دانشمندان فارسی زبان در طول تاریخ بوده اند،  تاریخ زبان عربی نیز مانند همه زبان های دنیا ریشه در زبان تمدن جی دارد.  البته همانگونه که در سخن وبسایت نوشته ام می بایست در فرهنگستان دانش مربوطه، تعریف نو برای واژه ها و واژه پردازی باشد.
      همانندی از اشتباه در نگارش بگویم،  در کتاب های قانونی ایران به فراوانی واژه هایی وجود دارند،  که به هیچ شکل و تعریف فارسی و یا پارسی نمی باشند،  بلکه کاملاً عربی و به زبان بیگانه هستند.  واژه هایی هستند با مفهوم های پیچیده در میان نوشته های فارسی آن کتاب قانون،  که بسیاری از مردم حتی قانون مندان به خوبی آنها را درک نمی کنند،  و گاه برای آنها معانی و تعریف های مختلفی می گویند.  لازم است نسبت به باز نویسی و پالایش و پاکسازی و درست نویسی آنها اقدام و پیگیری شود.
      این فرهنگ به ترتیب حروف الفبا،  قابل افزودن و جا گذاری مجدد در میان ردیفها می باشد،  در ضمن یاد آوری نمایم کپی برداری از مطالب و مقالات وبلاگ انوش راوید آزاد می باشد،  و باعث خوشحالی است.  عزیزانی که درباره واژه های پارسی پژوهش و تحقیق می کنند،  و یا بخشی از این نوشته در وبهای شان می باشد،  خواهشمندم بفرمایند تا تارنمای آنها را در پیوند وبلاگ قرار دهم.  این پست ادامه دارد و بازنویسی می شود.
 
     آ
آباژور =  نورتاب
آخر‌الامر =  سرانجام
آخر =  پایان
آخرت =  رستاخیز
آخرین =  واپسین
آرشیو =  بایگانی
آزمایشات =  آزمایش‌ها
آس =  تک‌خال
آسانسور =  بالابر
آل بویه =  خاندان بویه
آلت قتاله =  کُشت‌افزار
آن را باطل کردم =  آن را تباه کردم
آنطور =  آن گونه
آنوقت =  آن گاه
 
     الف
ائتلاف =  همایه
ابتدا =  نخست
ابتدایی ‌ترین =  ساده‌ترین
ابتلاء =  دچاری
ابتکار =  نوآوری
ابدیت =  همیشگی
ابن سینا =  پور سینا
اتباع =  شهروندان
اتحاد =  همبستگی
اتفاق افتاد =  رخ داد
اتفاق افتادن =  رخ دادن
اتفاقات =  روی‌دادها
اتوماتیک =  خودکار
اتومبیل =  خودرو
اجتناب =  دوری
اجتناب ‌ناپذیر =  پیش ‌گیری ‌ناپذیر
اجرت =  دست‌مزد
اجناس =  کالاها
اجیر =  مزدور
احترام =  ارج
احتمالا =  شاید، چه بسا
احتیاج =  نیاز
احتیاط =  پروا
احدی =  هیچ‌کسی
احسان =  نکویی
احسنت، براوو یا باریکلا =  آفرین
احضار کردن =  فرا خواندن
دعوت کردن =  فرا خواندن
احیانا =  شاید
اخاذی =  زورگیری
اخبار =  تازه‌ها
اختراع =  نوآوری
اختلاط =  درهمی
اختناق =  خفگی، فشار، تنگنا
اخذ =  دریافت
اخطار =  هشدار
اخلاف =  جانشینان
اخوت =  برادری
اخوی =  برادر
اخیر التأسیس =  نوبنیاد، نوساز
اخیرا =  به تازگی
ادوار =  دوره‌ها
اذان =  بانگ نماز
اذیت =  آزار
ارائه طریق کردن =  پیشنهاد کردن
ارائه کرد =  رو کرد
اراضی =  زمین‌ها
ارامنه =  ارمنیان
اربعین =  چله
ارتجاع =  واپس ‌گرایی
ارتعاش =  لرزش
ارتفاع =   بلندی
ارزاق =  خواروبار
ارسال کردن=   فرستادن
ارشد =  بزرگ‌تر
ارفاق =  آسان‌گیری
ارکان =  پایه‌ها
ارکستر =  هم‌نوازی
اریکه =  تخت
اریکه‌ فرمان ‌روایی =  تختِ فرمان ‌روایی
از اوایل =  از آغاز
از این جهت =  از این رو
از این طریق =  از این روش
از این قبیل =  از این دست
از این نظر =  از این رو
از آن جمله =  از آن میان
از آن روز به بعد =  پس از آن روز
از بین بردن =  از میان بردن
از جانب =   از سوی
از جمله =  از دسته، از آن‌گونه
از حیث =  از دید
از طرف دیگر =  از سوی دیگر
از طریق =  از راه
از قدیم =  از دیر باز
ازدواج =  زناشویی
اساس =  بنیاد
اساسنامه =  بنیادنامه
اساسی =  بنیادی، بنیادین
اسبق =  پیشین
اسپری =  افشانه
استبداد = تک ‌سالاری، خود کامگی
استحصال =  برداشت
استحضار =  آگاهی
استحقاق =  شایستگی، سزاواری
استحمام =  خودشویی
استحکامات =  سنگر بندی‌ها
استدعا می‌کنم =  خواهش یا درخواست می‌کنم
استراتژی =  راه ‌برد
استراتژیک =  راه ‌بردی
استراحت کردن =  آسودن، درازکشیدن
استراق سمع =  شنود
استرداد =  واپس ‌داد
استشمام =  بو کردن، بوییدن
استشهاد =  گواهی
استعفا =  کناره‌گیری
استعمال =  کاربرد
استفاده از =  به کار گیری
استفاده =  کاربرد
استقامت =  پایداری
استقبال =  پیشباز
استقرار =  برپایی
استقلال =  خودسالاری
استمرار =  ادامه، پیوستگی
استناد =  گواه‌مندی
استنباط =  برداشت
استهزاء =  ریشخند
استهلاک =  فرسایش
استیجاری =  کرایه‌ای
استیضاح =  بازخواست
استیلاء =  چیرگی
اسرار =  رازها
اسراف =  ریخت‌و‌پاش
اسطوره =  افسانه
اسقاطی =  ناکارآمد
اسلاف =  یشینیان‌، گذشتگان
اسلحه =  جنگ‌افزار
اسم = نام
اسهال =  شکم ‌روش
اسکله =  بارانداز
اسیر =  برده‌، دست‌گیر
اشاعه =  گسترش
اشتباها =  ندانسته
اشتغال =  کارگماری
اشرار =  آشوبگران
اشراف =  بزرگان، بزرگواران
اشعار =  سروده‌ها
اشکال =  خرده
اصحاب =  یاران
اصرار =  پافشاری
اصطلاحات =  واژگان
اصطکاک =  سایش
اصفهان =  اسپهان‌، اسپاهان
اصل =  ریشه، بن، بیخ
اصولی =  بنیادی‌، بنیادین
اصیل =  ریشه‌دار
اضافه کردن =  افزودن
اضطراب =  پریشانی
اضمحلال =  نابودی
اطاعت =  پیروی‌، فرمانبرداری
اطاعت می‌شود =  به روی چشم
اطاق =  اتاق
اطراف =  گوشه‌ها، کناره‌ها
اطرافیان =  خویشان‌، نزدیکان
اطریش =  اتریش
اطلاع =  آگاهی
اطلاع ثانوی =  آگهی پس از این
اطلاعات =  داده‌ها
اظهار داشت =  بازگو کرد
اظهار نظر =  بازگویی دیدگاه
اعتبار نامه =  استوار نامه
اعتدال =  میانه‌روی
اعتقادات =  باورها
اعتماد به نفس =  خودباوری
اعتماد متقابل =  هم‌باوری
اعجاب انگیز =  شگفت‌انگیز
اعدام کردن =  سر به نیست کردن
اعراب (عرب‌ها) =  تازیان
اعزام =  گسیل
اعلام کردن =  آگاه کردن
اعلان =  آگهی
اعیاد =  جشن‌ها
اغتشاش =  آشفتگی
اغلب =  بیشتر
افتتاح =  گشایش
افتخار =  سربلندی
افتضاح =  رسوایی
افراد =  کسان
افرادی که =  کسانی که
افراط =  فراخ‌روی
افسوس =  دریغا
افقی =  ستانی
اقامت =  ماندن
اقبال =  بخت
اقتباس از … =  برگرفته از …
اقدام نمودن =  دست زدن
اقصی نقاط جهان =  سرتاسر گیتی
اقصی نقاط دنیا =  سرتاسر جهان
اقصی نقاط مملکت =  سرتاسر کشور
اقلام =  نمونه‌ها
اقلیت =  کمتری
الان =  اکنون
البسه =  پوشاک
الحاق =  پیوست
الی یا لغایت =  تا
اما =  ولی
امام =  پیشوا
امام جماعت =  پیش ‌نماز
امتحان =  آزمون
امتحان کردن =  آزمودن، آزمایش کردن
امتداد =  راستا
امتناع =  خودداری، پرهیز
امتناع کردن =  خودداری کردن
امثال =  همانند
امداد =  یاری رسانی
امدادگر =  یاری رسان
امر =  فرمایش
امرار معاش =  گذران زندگی
امرتان =  فرمایشتان
امریه= = فرمان‌ نامه
امکان ‌پذیر =  شدنی
انبیاء =  پیامبران، پیغمبران
انتخاب =  گزینش
انتخابات =  گزیدمان
انتصاب =  گماشتن، گمایش
انتظار =  چشم‌داشت
انتظار داشتن=  چشم ‌داشتن
انتظار می رود = پیش ‌بینی می‌شود
انتقاد کردن =  خرده‌گیری، خرده گرفتن
انتقام =  کین‌خواهی
انجماد =  یخ زدن، فسردن
انحاء =  روش‌ها
انحراف =  لغزش
انحرافات =  کژی‌ها
انزوا =  گوشه ‌گیری
انسجام =  هماهنگی
انشاء الله =  به امید خدا
انصراف دادن =  کناره‌ گرفتن
انعطاف =  نرمش
انعقاد خون =  لختگی خون
انعکاس =  بازتاب
انفجار =  پکیدن، پکش
انفرادی =  تنهایی
انفصال =  جدایی
انهار =  رودها
انهدام =  نابودی
انواع =  گونه‌ها
اهالی بوشهر =  مردمان بوشهر
اهتمام =  کوشش
اهدا کردن =  پیشکش کردن
اواسط =  میانه‌ها
اوباش =  ناکس
اول ـ اولاً =  نخست
اولاد =  فرزندان
اولویت =  نخستینگی
اولین =  نخستین
اکاذیب =  دروغ‌ها
اکتفاء =  بسنده
اکتفاء کردن =  بسنده کردن
اکثر قریب اتفاق =  بیش‌تر
اکثرا =  بیش‌تر
اکثریت =  بیش ‌تری
ایاب ‌و ‌ذهاب =  رفت ‌و ‌آمد
ایالت =  استان، فرمان ‌روایی
ایام =  روزها
ایجاد اشتغال =  کارآفرینی
ایجاد =  برپایی
ایجاد شده =  برپا شده
ایجاد کردن =  پدید آوردن
ایده‌ آل =  آرمانی
ایده ‌آلیست =  آرمان‌ گرا
ایده ‌آلیسم =  آرمان گرایی
ایرانی ‌الاصل =  ایرانی ‌تبار
ایرانیت =  ایرانی‌ گری
ایمان =  باور، باور داشت
این طور =  این گونه
ایندکس =  نمایه
 
     ب
با اصل و نسب=  با ریشه
با تشکر =  با سپاس
با تقوی =  پرهیزگار
با تمام =  با همه
با قابلیت=  با توانایی
با لیاقتی=  شایستگی
باجناق = هم‌ریش
بارز =  آشکار، پدیدار
باطل =  نادرست، تباه
باطنی =  درونی
باعث =  مایه
باقیمانده =  مانده
بالاجبار =  به ناچار
بالاخره =  سرانجام
بالاخص =  به‌ویژه
بالعکس =  وارون
بالقوه =  نهفته، خفته
بالکن =  ایوان
باکِره =  دوشیزه
بحبحه =  هنگامه
بحث و تبادل نظر =  گفتمان
بحر خزر =  دریای مازندران
بحران =  چالش
بخیل =  چشم تنگ
بد جنس =  بد نهاد
بدعت =  نوآوری
بدن =  تن
بدو =  آغاز
بدون شک =  بی گمان
بدون فوت وقت =  بی درنگ
بدیل =  همتا
بدین طریق =  بدین روش
بذر پاشیدن =  تخم پاشیدن
بذله گو =  شوخ
بر اساس =  بر پایه
بر عهده =  بر دوش
بر مبنای =  بر پایه
براق =  درخشان
برای مثال =  برای نمونه
برخی مواقع =  گاهی
برعکس =  وارونه
برقرار =  پایدار، استوار، برپا
برودت =  سرما
برودتی =  سرمایشی
برکه =  آبگیر
بزاق =  آب دهن
بسط دادن =  باز کردن 
بسط =  گسترش
بسمه تعالی =  به نام خدا
بسهولت =  به آسانی
بشارت دادن =  مژده دادن
بشاش =  خندان
بشر =  آدمی
بصیرت =  بینش
بعد =  پس
بعدها =  در آینده
بعضا =  گاهی
بعضی اوقات =  هر از چند گاهی
بعضی =  برخی
بعضی مواقع =  گاهی
بعضی وقتها =  گاهی
بعید =  دور
بلاتکلیف =  بی‌برنامه
بلاتکلیفی =  بی‌برنامگی
بلاغت =  شیوایی
بلافاصله =  بی‌درنگ
بنیان =  بنیاد
بنیانگذار =  بنیادگذار
به اتفاق =  همراه
به احتمال زیاد =  به گمان بسیار
به این ترتیب =  بدین سان
به تدریج =  کم کم
به تفصیل =  به گستردگی
به حق =  به سزا
به خصوص =  به ویژه
به زعم =  به‌ باور
به سرعت =  با‌شتاب
به طور قطع =  بی‌گمان
به ظن من =  به گمان من
به عبارتی =  به گفته‌ای
به علاوه =  افزون بر آن
به غیر از اینکه =  جدا از این که
به قول =  به گفته
به لحاظ =  از دید
به مثابه =  به مانند
به منظور =  برای
به موازات =  هم ‌راستا
به نحو =  به گونه
به نحوی =  به گونه‌ای
به هر حال =  به هر روی
به هر صورت =  به هر روی
به همین خاطر =  از این رو
به همین دلیل =  از این روی
به هیچ عنوان =  به هیچ روی
به واقع =  به راستی
به وجود آوردن =  پدید آوردن
به وجود آورنده =  پدیدآورنده
به وسیله =  بدست
به وضوح =  به روشنی
به وفور =  فراوان
به وقوع پیوست =  رخ‌داد
به کرات =  بارها
بهت =  گیجی
بوران = برف ‌باد
بولتن =  گزارش‌نامه
بوکس =  مشت ‌زنی
بکر =  دست ‌نخورده
بی احتیاط =  بی ‌پروا
بی احساس =  سن‌گدل
بی اصل =  بی ریشه
بی اصل و نسب =  بی ریشه
بی اعتبار =  بی ارزش
بی اعتقاد =  نا باور
بی اعتقادی =  نا باوری
بی اعتنا =  روی‌ گردان
بی اعتنایی =  روی ‌گردانی
بی انتها =  بی ‌پایان
بی انضباطی =  نا به سامانی
بی بدیل =  بی‌ همتا
بی بضاعت =  تهی‌ دست
بی تامل =  بی ‌درنگ
بی تدبیر =  نا بخرد
بی تدبیری =  نا بخردی
بی ترتیب =  درهم
بی تردید =  بی ‌گمان
بی تردید =  بی ‌گمان
بی توجه =  بی ‌پروا
بی جرات =  بزدل
بی جواب =  بی‌ پاسخ
بی حد و حصر =  بی‌ اندازه
بی حساب =  بی‌ شمار
بی حواس =  پریشان
بی حوصلگی =  بی ‌تابی
بی حوصله =  بی‌ تاب
بی خبر =  سرزده، نا آگاه
بی خبر =  نا آگاه
بی خبری =  نا آگاهی
بی رحم =  سنگدل
بی رقیب =  بی ‌مانند
بی روح =  بی ‌جان
بی سلیقگی =  بد پسندی
بی سلیقه =  بد پسند
بی شباهت =  نا همانند
بی شعور = نادان
بی شک =  بی ‌گمان
بی صبر =  نا شکیبا
بی صبری =  نا شکیبایی
بی عدالتی =  بی ‌دادگری
بی فایده =  بیهوده
بی قرار =  بی‌تاب
بی قراری =  بی‌تابی
بی لیاقتی =  ناشایستگی
بی نظمی =  نا به سامانی
بی نظیر =  بی‌همتا، بی‌مانند
بی کفایتی =  ناشایستگی
بیان کردن =  بازگو کردن
بیش از حد =  بیش از اندازه
بیعانه =  پیش ‌پرداخت
بین المللی =  جهانی، فرامرزی
بین النهرین =  میان ‌رودان
بین =  میان
بینهایت =  بی‌کران
بیوگرافی =  زندگی‌نامه، سرگذشت
 
     پ
پاراگراف =  بند
پارتیشن =  دیوارک
پارکینگ =  خودروگاه
پاساژ (فرانسوی) =  تیمچه
پاسپورت =  گذرنامه
پانسمان =  زخم ‌بندی
پاورقی =  زیر نویس
پر تعداد =  پر شمار
پر تحمل =  پر تاب
پر تعداد =  پر شمار
پر ثمر =  پر بار
پرنس =  شاه‌زاده
پرنسس =  شاه‌دخت
پروژکتور =  نورافکن
پروسه =  فرآیند
پستچی =  نامه ‌رسان
پلیس =  شهربانی
پمپ =  مکنده
پیش ‌شرط =  پیش ‌نیاز
 
     ت
تا به حال =  تا کنون
تا حالا =  تا کنون
تا حدودی =  تا اندازه‌ای
تا حدی =  تا اندازه‌ای
تابعیت ایران =  شهروندی ایران
تاثرآور =  دل‌خراش
تاثیر =  کارایی
تاثیر‌گذار =  کارساز
تاجر =  بازرگان
تاخیر =  دیرکرد
تارک دنیا =  جهان‌رها
تاسف بار =  اندوه‌بار
تاسف =  افسوس
تاسیس =  راه‌اندازی
تاسیس کردن =  پایه گزاری کردن
تالم =  اندوه
تامل = درنگ
تاکید =  پا فشاری
تاکید کرد =  پا فشاری کرد
تألیف شده  =  نوشته شده
تبادل نظر =  گفتگو، گفتمان
تبحر =  چیرگی
تبریزی الاصل =  تبریزی تبار
تبریک =  شادباش، شاباش
تبسم =  لبخند
تبعات =  پیامدها
تبعه ایران =  شهروند ایران
تبعیت =  پیروی
تبعیت کردن =  پیروی کردن
تجار =  بازرگانان
تجارت ـ تجاری =  بازرگانی
تجانس =  همگنی
تجاوز =  دست درازی
تجدید نظر =  بازنگری
تجربه کردن =  آزمودن
تجزیه طلب  =  جدایی‌ خواه
تجزیه و تحلیل =  موشکافی
تجمع =  گردهمایی
تجمع کنندگان =  گردآمدگان
تجهیزات =  ساز و برگ
تحت اللفظی =  واژه به واژه
تحت فشار =  زیر فشار
تحت لوای =  زیر درفش
تحتانی =  زیرین
تحرک =  جنبش
تحریک کننده =  برانگیزاننده
تحسین برانگیز =  آفرین‌انگیز
تحصن =  بست
تحصن کردن =  بست نشستن
تحصنگاه =  بست‌گاه
تحقیر =  خوارداشت
تحقیق =  پژوهش
تحقیقاتی =  پژوهشی
تحمل =  بردباری
تحمل نمی کند =  بر نمی تابد
تحمل کرد =  تاب آورد
تحول =  دگرگونی
تحولات =  دگرگونی‌ها
تخریب =  ویرانی
تخصص = سررشته، کاردان
تخطی =  لغزش
تخلیه =  تهی ‌سازی
تخمین =  برآورد
تخیل =  پنداشت، پندار
تداوم =  ادامه
تدبیر =  راه‌کار
تدریجا =  کم‌کم
تدوین =  گردآوری
تذکر =  یادآوری، گوشزد
تراس =  ایوان
ترافیک =  شدامد
تربیت =  پرورش
تربیت کردن =  پرورش دادن
ترجمه =  برگردان
تردد = آمد و شد
تردید =  دودلی، گمان
ترشح =  تراوش
ترغیب کند =  وا‌دارد
ترقی =  پیشرفت
ترمینال =  پایانه
ترویج =  گسترش
تسامح =  رواداری
تساوی =  برابری
تسبیح =  دستگرد
تست =  آزمایش
تسطیح =  هموارسازی
تسلسل =  زنجیرواری
تسلط =  چیرگی
تسلیحاتی =  جنگ افزاری
تسکین =  آرامش
تشریح =  کالبد شناسی
تشریفات =  آیین‌ها
تشویق =  دلگرمی
تشکر =  سپاسگزاری
تصادف =  برخورد
تصادم =  برخورد
تصحیح کردن =  درست کردن
تصدیق =  گواهینامه
تصفیه =  پالایش
تصور =  انگاشت، انگار
تصور =  گمان، پنداشتن
تضاهرات  =  راهپیمایی
تظاهر =  خود نمایی
تعادل =  ترازمندی
تعجب =  شگفتی
تعجب آور =  شگفتی آور
تعجیل =  شتاب کردن
تعداد =  شمار
تعداد محدودی =  شمار اندکی
تعدادی =  شماری، چندی
تعرض =  درازدستی
تعقیب =  پیگیری، دنبال
تعلق خاطر =  وابستگی
تعلیم =  آموزش
تعهدنامه =  پیمان نامه
تعویض =  جایگزینی، جای
تغییر کرد =  دگرگون شد
تغییرات =  دگرگونی‌ها
تفتیش =  بازجویی
تفحص = پیکاوی
تفرجگاه =  گردشگاه
تفریق =  کاهش
تفنگچی =  تفنگدار
تفویض =  سپردن
تفکیک =  جدا سازی
تقاضا =  درخواست
تقاطع =  برشگاه
تقبل کردن =  پذیرا شدن
تقدم =  پیشینگی
تقدیر یا قسمت =  سرنوشت
تقدیم کردن =  پیش کش کردن
تقرب =  نزدیکی
تقریبا = نزدیک، کم و بیش
تقسیم =  بخش
تقلب =  دغلی
تقلید =  دنباله روی
تقلیل =  کاهش
تقلیل دادن =  کاستن
تقوی = پرهیز گاری، پرهیز
تقویم =  سالنامه
تلف کردن =  هدر دادن
تلفیقی =  آمیزه ای
تلویحا =  سربسته
تمام امور =  همه کارها
تمام شده =  پایان یافته
تمامی =  همگی
تمامیت =  یکپارچگی 
تمایل =  گرایش
تمایلات =  گرایش‌ها
تمثال =  پیکر، تندیس
تمدن =  شهری گری
تمرد =  سرکشی
تمساح =  سوسمار
تملق =  چاپلوسی
تمنا =  خواهش
تمنا می کنم =  خواهش می کنم
تمول =  توانگری
تنفر =  کینه
تهدید =  ترسانیدن
تهمت =  انگ
تواتر =  بسامد
تواضع =  فروتنی
توالت = دستشویی، آبخانه،
توأم =  همراه
توبیخ =  نکوهش، سرزنش
توجه =  پروا
توحید =  یکتا پرستی
توریست =  گردشگر
توریسم =  گردشگری
توزیع =  پخش
توسط =  بدست
توسعه =  گسترش
توصیه =  پیشنهاد، رهنمود
توضیح المسائل =  روشنگر نامه
توضیح =  روشنگری
توطئه =  نیرنگ
توقع =  چشم داشت
توقیف =  بازداشت
تولد =  زایش، فرآوری
تونل =  دالان، دالانه
توکل = به امید
تکذیب = دروغ
تکریم =  بزرگ داشت
تکنیک =  شگرد
 
ث
ثالثا =  سوم
ثانیا =  دوم
ثبت نام =  نام نویسی
ثروت =  دارایی
ثقیل =  سنگین
ثلاثه =  سه گانه
 
      ج
جاده مواصلاتی =  راه دسترسی
جاذبه =  کشش
جاعل = برساز
جاعلین =  برسازها
جالب =  نغز، دلنشین، دلچسب
جالب توجه =  نگریستنی
جامع =  فراگیر
جانبی =  پهلویی
جاهل =  نادان
جایزه =  پاداش
جبار =  ستمکار، ستمگر
جثه=  تنه
جدار =  پوسته
جدال =  کشمکش
جدیدا =  به تازگی
جدید الانتشار =  تازه چاپ
جدید التاسیس =  نوساز، تازه ساز
جدید ترین =  تازه ترین
جذاب =  گیرا
جذابیت =  گیرایی، گیرایش
جذب =  پذیرش 
جراید =  روزنامه‌ ها
جرأت =  یارا
جرثقیل =  گرانکش
جرح =  زخم
جرم =  بزه
جریمه =  تاوان
جزء به جزء =  مو به مو
جزایی =  کیفری
جزیره =  آبخوست
جزیی از آن =  پاره ای از آن
جسد =  پیکر
جسور =  بی باک، دلیر
جعل =  برساخت
جعلی =  برساخته، ساختگی
جعلی =  دروغین
جغرافیا =  گیتاشناسی
جلاد =  دژخیم
جلال و جبروت =  فر و شکوه
جلسات =  نشست‌ها
جلسه =  نشست
جلسه کارمندان =  نشست کارمندان
جلوس کردن =  نشستن
جمع آوری =  گردآوری
جمعاً =  رویهمرفته
جمعه =  آدینه
جمعی =  گروهی
جنس =  کالا
جنوب =  نیمروز
جهل =  نادانی
جهنم =  دوزخ
جواب =  پاسخ
جوار =  همسایگی
جواز =  پروانه
جک =  خرک
 
      چ
چارت =  نمودار
چطور =  چگونه
 
     ح
حائز =  دارای
حادثه =  پیشامد
حاذق =  زبردست
حاصل از =  برآمده از
حاضر =  آماده
حال = اکنون
حامله =  آبستن، باردار
حامی =  پشتیبان
حامیان =  پیروان
حاوی =  در بر گیرنده
حبس =  زندان
حتماً = بی گمان
حد =  مرز، کران
حداقل =  کمینه، دست کم
حداکثر =  بیشینه
حدس =  گمان
حدود =  نزدیک
حدی = مرزی
حرارت =  گرما
حرارتی =  گرمایشی
حراست =  نگهبانی
حرام =  ناروا
حرف =  بندواژه 
حرف بی ربط =  سخن نادرست
حرف زدن =  سخن گفتن
حرفه ای =  چیره دست
حرفه =  پیشه
حرم سرا =  پرده سرا
حرکت =  جنبش
حرکت کن =  بجنب
حریف =  هم آورد
حزن انگیز =  اندوهبار
حزن =  اندوه
حساب شده =  سنجیده
حسابگر =  دوراندیش
حساس =  دلنازک
حسب الامر =  به دستور
حسنه =  نیک، نیکو
حسود =  چشم تنگ
حصار =  دیوار، بارو
حفاظت =  نگهداری
حفره =  سوراخ
حفظ کردن نوشته =  از بر کردن
حق التحقیق =  پژوهانه
حق التدریس =  آموزانه
حق الزحمه =  دستمزد
حق السکوت =  خموشانه
حقارت =  خواری
حقوق بگیر =  مزد بگیر
حقوق =  دستمزد، کارانه
حقیر =  کوچک
حقیر شد =  کوچک شد
حقیقت =  راستی، درستی
حلق =  گلو
حلقوم =  خرخره، خشک نای
حلقوی =  گرد
حماسی =  پهلوانی
حماقت =  سبک مغزی
حمال =  باربر، بارکش
حمام =  گرمابه
حمایت =  پشتیبانی
حمل و نقل =  ترابری
حمله =  تاختن، تازش
حنجره =  خشکنای
حوالی =  گرداگرد، نزدیکیها
حوزه =  دامنه، پهنه، گستره،
حول و حوش =  دور و بر
حکایت =  سرگذشت یا داستان
حکم = دستور
حکمیت =  داوری
حیات =  زندگی
حیثیت =  آبرو
حیرت انگیز =  شگفت انگیز
حیرت آور =  شگفت انگیز
حیرت زده =  شگفت زده
حیطه =  گستره
حیف که =  افسوس که
حیله گر =  فریبکار
حیله، مکر =  نیرنگ، شیله
حیوان =  جانور، جاندار
 
     خ
خاتمه، انتها یا منتهی =  پایان، ته
خادم =  پیشکار
خارج =  بیرون
خارجی =  بیگانه
خارق العاده =  شگفت انگیز
خازن =  انباره
خاص =  ویژه
خاص =  ویژه
خاصیت =  ویژگی
خاطر نشان =  یاد آوری
خاطر خواه =  دلباخته
خاطره =  یاد بود
خالص =  ناب، سره 
خالصانه =  بی آلایش
خالق =  آفریننده
خانم =  بانو
خباثت =  پلیدی، ناپاکی
خبر =  گزارش، تازه
خبرنگار =  گزارشگر
خبره =  کارشناس
خبیث =  پلید، ناپاک
خجالت آور =  شرم آور
خجالت =  شرمساری
خجالت می کشم =  شرم دارم
خجول =  شرمسار
خدا رحمتش کند =  خدا بیامرزدش
خداحافظ =  خدانگهدار یا بدرود
خدای واحد =  خدای یکتا
خدشه =  خراش
خراب =  ویران
خرابه =  ویرانه
خرابی =  ویرانی
خراج =  باژ (همان باج است)
خرج =  هزینه
خروج =  برونرفت
خزانه =  گنجینه
خسارت =  زیان
خسوف =  ماه گرفتگی
خسیس =  کنس
خصوصا =  به ویژه
خصوصیت  =  ویژگی
خصومت =  دشمنی
خضوع =  فروتنی، افتادگی
خط آهن =  راه آهن
خط مشی =  راه و روش
خطاط =  خوشنویس
خطاطی =  خوشنویسی
خطی =  دست نویس
خطیب =  سخنران
خلاص =  رها
خلاصه =  چکیده
خلاصی =  رهایی
خلافکار =  تبهکار
خلف وعده =  پیمان شکنی
خلقت =  آفرینش
خلقت =  آفرینش
خلوص =  نابی، سرگی
خلیج =  شاخ آب
خلیج فارس =  شاخآب پارس
خلیفه =  جانشین
خمس =  پنج یک
خنجر =  دشنه
خواص =  ویژگان
خودرو کروکی =  خودرو روباز
خود مختار =  خود گردان
خوشحال =  دلشاد
خوف برداشتن =  ترسیدن
خوف =  ترس
خوفناک =  ترسناک
خیاط =  جامه دوز
خیال =  گمان
خیال کردم =  گمان کردم، پنداشتم
خیرمقدم =  خوش آمد
 
     د
دائرة المعارف =  دانشنامه
دائم الخمر =  میخواره
دائم =  همیشه، همش
دائمی =  همیشگی
داخل =  تو یا درون
داخلی= درونی
دب اصغر =  خرس کوچک
دب اکبر =  خرس بزرگ
در ارتباط با =  درباره
در اسرع وقت =  هرچه زودتر
در انظار عمومی =  پیش دیده همگان
در این ارتباط =  در این باره
در این خصوص =  در این باره
در این مورد =  در این راستا، در این باره
در آخر =  در پایان
در باب =  درباره
در حال توسعه =  رو به پیشرفت
در حال حاضر =  هم اکنون
در حال رشد =  رو به پیشرفت
در حقیقت =  به راستی
در خصوص =  درباره
در رابطه با =  درباره
در رأس =  در بالای
در صورتی که =  چنانچه
در ضمن =  همچنین، وانگهی
در عوض =  در برابر
در عین حال =  در همان سان
در غیر اینصورت =  وگرنه
در قدیم =  پیشتر‌ها
در مجموع =  رویهمرفته
در محذور =  در تنگنا
در مقابل =  در برابر
در نتیجه =  برآیند اینکه
در نظر گرفتن =  به دیده داشتن
در نهایت =  در پایان
در هر حال =  به هر روی
در واقع =  به راستی
در کل =  رویهمرفته
درس اول =  آموزه نخست
درس =  آموزه
درمورد =  درباره
درک کردن =  پی بردن
دست آخر =  در پایان
دستجرد =  دستگرد
دسته جمعی =  گروهی
دستور جلسه =  دستور نشست
دستور قتل =  دستور کشتن
دستور العمل=  دستور کار
دعا =  نیایش
دعا می کنم =  نیایش می کنم
دعوت کردن =  فراخواندن
دعوتنامه =  فراخوانه
دعوی کرد =  کتک کاری کرد
دفاع =  پدافند
دفتر خاطرات =  دفتر یادبود
دفن کردن =  خاکسپاری
دقیق =  ریزبین
دلایل =  انگیزه‌ها
دلیل =  انگیزه
دموکراتیک =  مردم سالارانه
دموکراسی  =  مردمسالاری
دمکرات =  مردمسالار
دنیا =  گیتی، جهان
دور باطل =  دور تباه
دکوراسیون منزل =  خانه آرایی
دیاگرام =  نمودار
دیه =  خونبها
دیکتاتور =  خودکامه
 
     ذ
ذاتی =  خدادادی
ذخیره =  اندوخته
ذره =  خرده
ذلت =  خواری
ذکر کردن =  یاد کردن
ذکور =  مردها
ذیل =  زیر، پایین
 
     ر
رئوس مطالب =  سرنوشتار‌ها
رئیس خانواده =  سرپرست خانواده
رئیس یا مسئول =  سرپرست
راجع به =  درباره
راحت =  آسان
رادیوتراپی =  پرتودرمانی
راس ساعت =  سر ساعت
راسخ =  استوار
راضی =  خوشنود
راندمان =  بهره وری
راه حل =  راهکار
راوی =  گوینده
ردیف =  رده
رزق =  روزی
فونت حروف =  دبیره
رسوب =  ته نشست، ته نشین،
رسوخ کردن =  رخنه کردن
رسول =  فرستاده
رشد کردن =  بالیدن
رضایت =  خوشنودی
رطوبت =  نم
رعب =  ترس
رعد =  آذرخش
رعد و برق =  آذرخش
رعشه =  لرزه
رعیت =  دهوند
رفاقت =  دوستی
رفراندم =  همه پرسی
رفقا =  دوستان
رفیق =  دوست
رفیقان =  دوستان
رقابت =  چشم و همچشمی
رقص =  پایکوبی
روایت =  داستان، گفتار
روز بخیر =  روز خوش
روز تولد =  زاد روز
رویت =  دیدن، دید
 
     ز
زاهد =  پارسا
زاویه =  گوشه
زاید الوصف =  چشمگیر
زباله =  آشغال
زبان خارجی =  زبان بیگانه
زبان محاوره ایی =  زبان گفتاری
زحمت =  دردسر
زراعت یا زارع =  کشاورزی یا کشاورز
زلزله =  زمین لرزه
زنجان =  زنگان
زوال =  فروپاشی
زوج =  جفت
زکات =  هشت یک
زکام =  سرماخوردگی
زیاد =  بسیار
 
     س
سئوال =  پرسش
سئوال کردن =  پرسیدن
سابق =  پیشین
سابقاً =  پیشترها
سابقه =  پیشینه
ساحت =  پیشگاه
ساحل =  کناره یا کنار
ساده لوح =  ساده نگر، ساده اندیش
سارق =  دزد
ساقط =  سرنگون
سال جاری =  امسال
سالاد =  سبزیانه
سالم =  تندرست
سایت اینترنتی =  تارنما
سایر =  دیگر
سایرین =  دیگران
سبزیجات =  سبزی‌ها
سبقت =  پیشی
سبوعانه =  ددمنشانه
سجاده =  جانماز
سخیف =  سبک
سد امیرکبیر =  بند امیرکبیر
سر =  راز
سرحدات =  مرزها
سرقت =  دزدی
سریع السیر =  تندرو، تیزرو
سریع =  تند
سعادت =  بهروزی، خوشبختی
سعی =  کوشش
سفاک =  خونریز
سقوط =  سرنگونی
سلاح =  جنگ افزار
سلاطین =  پادشاهان
سلام =  درود
سلامت = پاینده، زنده
سلسله =  زنجیره، دودمان، رشته
سلسله جبال =  رشته کوه‌ها
سلطان =  پادشاه
سلطه =  چیرگی
سم =  زهر
سمبل =  نماد
سمبلیک =  نمادین
سمعی بصری =  دیداری شنیداری
سمی =  زهری، زهرآگین
سمینار =  هم اندیشی
سند =  دستک
سنه =  سال
سه ضربدر چهار =  سه در چهار
سهل الوصول =  آسان یاب
سهل =  آسان
سهم =  بهره
سهوا ً =  ندانسته
سهولت =  آسانی
سوء رفتار =  بدرفتاری
سوء شهرت =  بدنامی
سوء ظن =  بدگمانی
سوئیت =  سراچه
سوابق =  پیشینه
سواحل =  کناره ها
سوبسید =  یارانه
سوق الجیشی =  راهبردی
سیاح =  گردشگر
سیاسیون =  سیاستمداران
سیرجان =  سیرگان
سیفون =  آبشویه 
 
     ش
شاعر =  سراینــــده یا چامه سرا
شامل =  دربر گیرنده
شانس =  بخت
شاهد =  گواه
شایان ذکر =  گفتنی
شب بخیر =  شب خوش
شباهت =  همانندی، همانندگی
شبیه =  مانند، همانند
شجاع =  دلیر، شیردل
شجاعت =  دلیری
شجره نامه =  تبارنامه
شخصیت =  منش
شدیدا =  به سختی، سخت
شرارت =  پلید کاری، پلیدی
شربت =  دوشاب
شرح وقایع =  نگار یا رویداد نامه 
شرفیاب شدن =  باریافتن
شروع =  آغاز
شریان =  سرخرگ
شط العرب =  اروندرود
شطرنج =  چترنگ
شعائر مذهبی =  آیین های دینی
شعبده بازی =  چشم بندی
شعر =  سروده یا چامه
شعله =  اخگر
شعور =  خرد
شغل =  کار، پیشه
شفا =  درمان، بهبود
شق القمر =  ماه شکافی
شمسی =  خورشیدی
شهادت =  گواهی
شهادت طلبانه =  جانبازانه، جانسپارانه
شوق =  شور
شوکت =  شکوه
شکایت =  گلایه
شکرگذاری =  سپاسگذاری
شیطان =  اهریمن
شیمی =  کیمیا
شیمیایی =  کیمیایی
شیوع =  گسترش
 
     ص
صاحب نظر =  کاردان، کارشناس
صادق =  راستگو
صاعقه =  آذرخش
صاف =  هموار
صالح =  درستکار
صبح =  بامداد
صبحانه =  ناشتایی
صبور =  بردبار، شکیبا
صحبت =  گفتگو
صحرا =  بیابان، دشت و دمن
صحیح =  درست
صداقت =  راستی، راستگویی
صدف =  گوشماهی
صدمه =  آسیب
صدمه دیده =  آسیب دیده
صراحت =  روشنی
صرفنظر کردن =  چشم پوشی کردن
صریح =  روشن
صعب العلاج =  بی درمان، سخت درمان
صعودی =  افزاینده
صف =  رسته
صفویه =  صفویان
صلاحدید =  روادید
صلاحیت =  شایستگی
صلح =  سازش، آشتی
صلوات =  درود فرستادن
صلوة =  نماز
صمیمی =  خودمانی
صورت =  چهره
صیاد =  شکارچی یا ماهیگیر 
 
     ض
ضایع شده =  از میان رفته
ضایعات =  پسمان‌ها
ضخیم =  کلفت، ستبر
ضد و نقیض =  ناسازگار
ضدعفونی =  گندزدایی
ضرب المثل =  زبانزد
ضرب و شتم =  لت و کوب
ضربان =  تپش
ضرر =  زیان
ضرورت =  بایستگی
ضروری =  بایسته
ضعف =  سستی، ناتوانی
ضعیف =  ناتوان، لاغر
ضمن آنکه =  افزون بر آنکه
ضمن تایید =  افزون بر درست شمردن
ضمیمه =  پیوست
ضیافت =  بزم
 
     ط
طاقت =  توان، تاب، نا
طالع =  بخت
طایفه =  ویس، تیره
طباخ خانه =  آشپزخانه
طباخی =  آشپزی،
طبخ =  پختن
طبق =  بر پایه
طبقه بندی =  دسته بندی
طبیب =  پزشک
طبیعت انسان =  سرشت آدمی
طراز =  تراز
طرد شده =  رانده شده
طرز =  شیوه
طرز تفکر =  بینش
طرفدار =  پیرو
طرفداران =  پیروان
طرفین =  هر دو سو
طریقه =  شیوه
طعم =  مزه
طفل، اطفال =  کودک، کودکان
طلا =  زر
طلا فروش =  زرگر
طلایی =  زرین
طلوع آفتاب =  برآمدن آفتاب
طمأنینه =  آرامش
طناب =  ریسمان
طهران =  تهران
طوس =  توس (نام شهر)
طول =  درازا
طول تاریخ =  درازای تاریخ
طویل =  دراز
طی کردن =  پیمودن
طیور =  پرندگان
 
     ظ
ظالم =  ستمگر، بیدادگر
ظالمانه =  ستمگرانه
ظاهر =  نما
ظاهر شدن = پدیدار شدن
ظاهراً =  آنسان که پیداست
ظرفیت =  گنجایش
ظلم =  ستم، بیداد
ظلمات =  تاریکی
ظن =  گمان
ظهر =  نیمروز
ظهور =  پیدایش
 
     ع
عابر بانک =  خود پرداز
عابر =  رهگذر
عاجز =  درمانده
عادت =  خو
عادل =  دادگستر، دادگر
عادلانه =  دادگرانه
عار =  ننگ
عازم =  رهسپار، راهی
عاقبت =  سرانجام
عاقبت بخیر =  نیک فرجام
عاقل =  خردمند
عالم =  جهان یا دانشمند
عالمگیر =  جهانگیر
عالی رتبه =  والا جایگاه
عالیجناب =  بزرگوار، والاگهر
عامیانه =  تودگانه
عبا =  بالاپوش
عبادت =  پرستش
عبارتند از =  بر این پایه اند
عبرت =  پند
عبور و مرور =  آمد و شد
عبور کردن =  گذشتن
عبوس =  ترشرو
عجب =  شگفت
عجز =  درماندگی
عجله =  شتاب
عجولانه =  شتابزده
عجیب =  شگفت
عدد =  شماره
عدل =  داد
عدم موفقیت =  ناکامی
عده ای =  شماری
عدیده =  پرشمار
عذر = پوزش یا بخشش
عرصه =  پهنه
عرض اندام =  جلوه نمایی
عرض =  پهنا
عرض حال =  دادخواست
عرضه و تقاضا =  داد و خواست
عریض =  پهن
عزا =  سوگ
عزاداری =  سوگواری
عزل =  برکناری
عصاره=  افشره
عصبانی =  خشمگین
عصبانی شدن =  برآشفتن
عصبانیت =  خشم
عصر باستان =  دوره باستان
عصر =  ایوار، پسین، زمانه
عصیان =  سرکشی
عطف =  بازگشت
عظیم الجثه =  کلان پیکر
عظیم =  سترگ
عفو =  بخشش
عقاب =  شهباز
عقاید =  باورها
عقب ماندگی =  واپس ماندگی
عقب مانده =  واپس مانده
عقب نشینی =  واپس نشینی
عقربه =  شاهنگ
عقل =  خرد
عقلانیت =  خردمندی
عقیده = باور
علائم =  نشانه‌ها
علاج =  درمان، چاره
علاقه =  دلبستگی
علاقه دارم =  دلبستگی دارم
علاقه مند =  دوستدار
علامت =  نشانه
علاوه = افزون
علم بدیع =  دانش نوآوری
علم =  دانش
علنی شد =  آشکار شد
علی الخصوص =  به ویژه
علی ای حال =  به هر روی
علیرغم =  با اینکه
علیه او شورید =  بر او شورید
عمامه =  دستار
عمداً =  دانسته
عمده =  بزرگ
عمر =  زندگی
عمران =  آبادانی
عمق =  گودی، ژرفا
عمل =  کنش
عمله =  کارگر
عمودی =  ستونی
عمومی =  همگانی
عمیق =  گود
عنوان =  سرنویس
عهد =  پیمان
عواقب =  پیامدها
عوام =  مردم
عودت دادن =  پس دادن
عوض کردن =  جابجا کردن
عکس العمل =  واکنش
عیال =  همسر
عیان =  آشکار،هویدا
عیب = بدی
عید =  جشن
عیش و نوش =  خوشگذرانی 
 
     غ
غارت =  تاراج
غافل =  نا آگاه
غالب و غالبا =  بیشتر
غذا =  خوراک
غریب= ناآشنا
غریبی= ناآشنایی
غسل= شست و شو
غصه= غم، اندوه
غلات= جو و گندم
غلام= برده
غلبه کردن= چیره شدن
غلط= نادرست
غلطیدن= غلتیدن
غلیظ= چگال
غیر قابل =  انجام ناپذیر
غیر قابل ارجاع =  برگشت ناپذیر
غیر مرفه =  بینوا
غیر ممکن= نشدنی، ناشدنی
 
     ف
فائق آمدن =  پیروز شدن
فاتح =  پیروزمند
فاحشه =  روسپی
فارسی =  پارسی
فارغ البال =  آسوده دل
فارغ التحصیل =  دانش آموخته
فاسد =  تباه
فاصله گرفتن =  دور شدن
فامیلی =  خانوادگی
فانی =  زودگذر
فاکتور خرید =  برگ خرید
فاکس =  دورنگار
فایده =  سود، هوده
فتح یا ظفر =  پیروزی
فتنه =  آشوب
فحاشی =  ناسزاگویی
فحش =  ناسزا، دشنام
فرار =  گریز
فرامین =  فرمان‌ها
فرانشیز =  خود پرداخت
فرض کرد =  پنداشت
فرمول =  ساختاره
فرکانس =  بسامد
فساد =  تباهی
فعال =  پرکار، پویا
فعالیت =  تکاپو، کار و جنبش
فعل =  کارواژه
فعلاً =  هم اینک
فعلی =  کنونی
فقدان =  نبود
فقر =  تهیدستی، نداری
فقط =  تنها
فقه =  دین شناسی
فقیر =  تهیدست
فقیه =  دین شناس
فلاسک =  دمابان
فلذا =  بنابراین، پس
فلش =  پیکان
فوت شد =  درگذشت، مرد
فورا =  بی درنگ
فوق العاده =  بی اندازه
فوق برنامه =  فرابرنامه
فوقانی =  بالایی
فکر =  اندیشه
فهرست =  واژه پارسی است مشروح در اینجا.
فی الفور =  در دم
فی المثل =  برای نمونه
فی الواقع =  به راستی
فی نفسه =  به خودی خود
فیش =  برگه
فیلتر =  پالایه
 
     ق
قابل انجام =  شدنی
قابل تامل =  درنگ کردنی
قابل توجه =  چشمگیر
قابل قبول =  پذیرفتنی
قابل قسمت =  بخش پذیر
قابل مطالعه =  خواندنی
قابل مهار =  مهار شدنی
قابل کنترل =  مهار شدنی
قابله =  ماما
قابلیت قسمت =  بخش پذیری
قاتل =  آدمکش
قاجاریه =  قاجاریان، قاجار
قادر =  توانا
قاضی =  دادرس، داور
قاطر =  استر
قافله =  کاروان
قبایل =  تیره‌ها
قبر =  گور
قبرستان =  گورستان
قبض انبار =  رسید انبار
قبض =  رسید
قبل = پیش
قبلاً =  پیشتر
قبلی =  پیشین
قبول می کنم =  می پذیرم
قبیح =  زشت
قتل عام =  کشتار
قد علم کردن =  سر برافراشتن
قدح =  سبو
قدرت بالقوه =  توان نهفته
قدرت =  نیرو، توان
قدرت طلب =  جاه پرست، فزون خواه
قدرتمند =  نیرومند
قدردانی =  سپاسداری
قدم دوم =  گام دوم
قدما =  پیشینیان
قدمت =  دیرینگی
قدیم الایام =  پیشترها
قدیمی =  کهن، باستانی، کهنه
قرار =  پیمان
قرار دادن =  پیمان نهادن
قرار داد =  پیمان نامه
قرض الحسنه =  وام بی بهره
قرن =  سده
قره قروت = ترف
قرون =  سده‌ها
قرون وسطایی =  میانسده ای
قرون وسطی =  سده های میانی
قریب الوقوع =  زود هنگام
قریب =  نزدیک
قسم =  سوگند
قسمت دوم =  بخش دوم
قسی القلب =  سنگدل
قصد دارند =  برآنند
قصر =  کاخ
قصه =  داستان
قصور =  کوتاهی
قصیده =  چکامه
قضا و قدر =  سرنوشت
قضائیه =  دادگستری
قضات =  داوران
قضاوت =  داوری
قطع کردن =  بریدن
قطعا =  بی گمان
قطعه =  تکه
قفسه =  گنجه
قلاع =  دژها
قلمرو =  گستره
قله =  چکاد
قمر مصنوعی =  ماهواره
قنات =  کاریز
قناعت کردن =  بسنده کردن
قنوات =  کاریزها
قهر آمیز =  خشونت آمیز
قوای =  نیروهای
قوز =  گوژ
قوس =  کمان
قوم =  تیره
قوه =  نیرو، توان
قوی =  نیرومند
قیافه =  چهره
قیام =  شورش، خیزش
قیامت =  رستاخیز
قیم =  سرپرست
قیمت =  بها
قیومیت =  سرپرستی
  
     ک
کابوس =  بختک
کابینت =  گنجه
کاتالیزور =  کنشیار
کاذب =  دروغین
کارخانجات =  کارخانه‌ها
کاسب =  سوداگر
کاشف =  یابنده
کافی  =  بس
کاندیدا =  نامزد
کبد =  جگر
کبیر =  بزرگ
کثرت =  فراوانی
کثیر الانتشار= پرشمارگان
کثیف =  ناپاک
کدورت =  دلگیری
کذاب =  دروغگو
کذب =  دروغ
کسب علم =  دانش اندوزی
کسب و کار =  سوداگری
کسرکردن =  کاستن
کسوف =  خورشید گرفتگی
کفاش =  کفشگر
کفاشی =  کفشگری
کفایت =  بسنده،بسندگی
کفایت = بسنده
کفن و دفن =  خاکسپاری
کل =  همه
کلاً =  رویهمرفته
کلام =  سخن
کلمات =  واژه‌ها
کلمه =  واژه
کلمه عبور =  گذرواژه
کلیپ =  نماهنگ
کلیت =  همگی
کم نظیر= کم مانند، بی مانند
کم و کیف =  چند و چون
کمالات= شایستگی، شایستگی‌ها
کماکان =  همچنان
کن فیکون= زیر و رو، زیر و زبر
کنترل =  مهار
کنتور =  شمارنده
کنگره =  همایش
کهولت =  پیری
کوپن =  کالابرگ
کیاست =  زیرکی، هوشیاری
 
     گ
گالری =  نگارخانه
گرامر زبان =  دستور زبان
گریم =  چهره پردازی
گریمور =  چهره پرداز
گزارشات =  گزارش‌ها
گمرک =  باژگاه
گیشه =  باجه
 
     ل
لاابالی =  بی بندوبار
لااقل =  دست کم
لاجرم =  خواه ناخواه
لازم نیست =  نیاز نیست
لایتناهی =  بی پایان، بیکران
لایق =  شایسته
لاینحل =  نا گشودنی
لاینفک =  جدا نشدنی
لاینقطع = پیوسته، همواره
لباس =  پوشاک، جامه
لباس پوشیدن =  جامه پوشیدن
لجباز =  یکدنده، ستیزه جو
لجبازی =  یکدندگی
لحاف =  روانداز
لحظه =  دم
لذیذ =  خوشمزه
لطفاً =  خواهشمندم، خواهشمند است
لعنت =  نفرین
لعنت کردن =  نفریدن،نفرین کردن
لغت =  واژه
لغتنامه =  واژه نامه
لفاظی =  واژه بازی
لقب =  فرنام
لهجه =  گویش
لوازم التحریر =  نوشت افزار
لوازم =  ابزارها
لیاقت =  شایستگی
 
     م
مؤاخذه =  بازخواست
مؤلف =  نویسنده
ما فوق =  فراتر از
ماء شعیر =  آبجو
ماحصل =  دستاورد
ماخوذه =  برگرفته
مادام العمر =  همیشگی
مادامی که =  تا هنگامی که
ماساژ =  مشت و مال
ماضی =  گذشته
مالکیت =  ازآنش
مامور =  کارگزار
مامور پلیس =  شهربان
مانع =  راهبند، گیر
ماهر =  چیره دست
ماهیت کار =  سرشت کار
ماوراء الطبیعه =  فرا سرشت
ماوراء النهر =  فرارود
ماورای =  فرای
مایحتاج =  نیازها
مایع =  روان، آبگونه
مایوس =  دلسرد
مباحثه =  گفت و شنود
مبارک باد =  خجسته باد
مبارک =  فرخنده
مبتدی =  تازه کار، نوآموز
مبتلا =  دچار
مبتنی بر =  بر پایه
مبتکر =  نوآور
مبتکرانه =  نوآورانه
مبحث =  جستار
مبدا =  آغاز
مبدأ =  خاستگاه
مبهوت =  گیج
مبین =  بازگو کننده
متاثر =  دل آزرده
متارکه =  جدایی
متاسفانه =  بدبختانه،  شوربختانه
متبحر =  زبردست، چیره دست
متحد =  همبسته
متخصص =  کارآزموده
متخصصان =  کارآزمودگان
متخصصین =  کارآزمودگان
مترادف =  همچم
متراکم =  چگال
مترجم =  برگرداننده
مترقی =  پیشرفته
متزلزل =  لرزان
متسلسل =  زنجیروار
متشکرم =  سپاسگزارم
متشکریم =  سپاسگزاریم
متشکل از =  در برگیرنده
متعادل =  ترازمند
متعاقب =  به دنبال، در پی
متعاقبا =  پس از این
متعجب =  شگفت زده
متعجب شد =  شگفت زده شد
متعدد =  انبوه
متعصب =  خشک سر
متعلق به =  از آن
متعهد =  پایبند
متفرق =  پراکنده
متفق القول =  یکزبان، همزبان
متفکر =  اندیشمند
متفکران =  اندیشمندان
متقاضی =  درخواست کننده
متلاشی =  فروریخته
متمایز =  جدا
متمول =  توانگر
متنوع =  گوناگون
متواتر =  پی در پی
متواضع =  فروتن
متوالی = پیاپی
متوسط =  میانه
متوقف شد =  باز ایستاد
متوقف شدن = بازایستادن
متولد شده =  زاده شده
متولی =  دست اندرکار، سرپرست
متولیان =  دست اندرکاران
مثال =  نمونه
مثلث =  سه گوش، لچک
مثلثی =  لچکی
مثمر ثمر =  کارساز، کار آمد
مجانی = رایگان
مجبور =  ناچار
مجتمع =  همتافت
مجدد =  دوباره
مجذوب =  شیفته، شیدا
مجرب =  کارآزموده
مجرم =  بزهکار
مجروح =  زخمی
مجسمه =  تندیس
مجلس =  انجمن
مجلل =  پرشکوه، پرنما
مجله =  گاهنامه
مجمع =  گردهمایی
مجموعاً =  روی هم
مجموعه =  گردآور
مجنون =  دیوانه، شیدا
مجهول الهویه =  ناشناس
مجوز =  پروانه
محاسبه نشده =  نسنجیده
محافظ =  نگهبان
محبس =  زندان
محبوب =  دوست داشتنی
محبوس =  زندانی
محترم =  ارجمند
محترم =  ارجمند، گرامی
محتوا =  درونمایه
محتویات =  درونمایه
محدود =  اندک
محذوریت =  تنگنا
محرم =  رازدار
محروم =  بی بهره
محرک =  جنباننده
محسوس =  چشمگیر
محشر =  رستاخیز
محصل =  دانش آموز
محصول =  فرآورده
محضر اسناد رسمی =  دفترخانه
محضر =  پیشگاه
محفوظ =  نگاهداشته
محقق =  پژوهنده یا پژوهشگر
محققانه =  پژوهشگرانه
محل اکتشاف =  یافتگاه
محل تلاقی =  پیوندگاه
محله =  برزن
محکم =  استوار
محیط =  پیرامون
محیط =  پیرامون
مخاصمه =  رزم
مخبر =  خبرنگار،خبررسان
مختصر =  ناچیز
مختلط =  درهم
مختلف =  گوناگون
مخرب =  ویرانگر
مخزن =  انبار، انباشتگاه، اندوختگاه
مخصوص =  ویژه
مخفی =  پنهان، نهان
مخفیانه =  پنهانی
مخفیگاه =  نهانگاه
مخلوط =  درهم، آمیخته
مخلوط کردن =  آمیختن درآمیختن
مخلوق =  آفریده
مخمص =  هچل 
مد در دریا  =  خیز آب
مد نظر =  دلخواه
مداخله =  پا در میانی
مداوم =  همیشگی
مدت مدید =  دیرگاه
مدتی =  چندی
مدد =  یاری
مدرس =  استاد، آموزگار
مدرسین =  آموزگاران
مدرن =  نوین، امروزین
مدعوین =  میهمانان
مدفون کردن =  به خاک سپردن
مدل =  الگو
مدینه فاضله =  آرمان شهر
مذاکره =  گفتگو
مذبوحانه =  نافرجام
مذمت کردن =  نکوهیدن
مذهب، دین =  کیش، آیین
مذکر =  نر
مذکور =  یادشده
مراتع =  چراگاه‌ها
مراجعت =  بازگشت
مربع =  چهارگوش
مرتباً =  پی در پی
مرتبط =  پیوسته
مرتجع =  واپسگرا
مرتع =  چراگاه
مرتعش =  لرزان
مرحله دوم =  گام دوم
مرحوم ـ مرحومه =  شادروان
مرسوله پستی =  بسته پستی
مرسی =  سپاس
مرض =  بیماری
مرطوب =  نمناک، نمور، نمدار
مرفه =  بانوا
مرور =  بازبینی
مرکز تحقیقات =  پژوهشگاه
مرکز ثقل =  گرانیگاه
مریخ =  بهرام
مرید =  پیرو
مریض =  بیمار
مریض خانه =  بیمارستان
مریضی =  بیماری
مزاح =  شوخی
مزاحم شدن =  درد سر دادن
مزخرف =  لیچار
مزرعه =  کشتزار
مزیت =  برتری
مزین =  آراسته
مسابقه =  پیکار
مسافر =  رهنورد، رهسپار
مساوات =  برابری
مساوی =  برابر
مستبد =  خودکامه
مستبدان =  خودکامگان
مستتر =  نهان
مستحضر =  آگاه
مستحق =  سزاوار
مستراح =  دستشویی، آبخانه،
مستشرق =  خاورشناس
مستضعف =  بینوا
مستعمل =  کارکرده
مستفیض =  بهره مند
مستقیم =  سر راست
مستقیما =  آشکارا، یکراست
مستمر =  پیوسته
مستمعین =  شنوندگان
مستهلک =  فرسوده
مستولی =  چیره
مسخره = خنده دار
مسقط الراس =  زادگاه
مسلخ =  کشتارگاه
مسلط =  چیره
مسلما =  بی گمان
مسولان =  کارگزاران
مسکن =  آرامبخش
مسیر =  راه، گذرگاه
مسیل =  خشکرود
مشابه =  همانند
مشارالیه =  نامبرده
مشارکت =  همکاری
مشاهده =  نگریستن، تماشا
مشاهیر =  نام آوران
مشاور =  رایزن
مشترک المنافع =  همسود
مشتمل بر = در بردارنده
مشخصه =  ویژگی، شناسه
مشرق =  خاور
مشغله =  کار و بار
مشقت =  رنج
مشهور =  نامی، نامدار، سرشناس
مشورت =  رایزنی
مشکل =  سخت، دشوار
مشکلات =  دشواری‌ها
مصدوم =  آسیب دیده
مصلی =  نمازگاه
مضایقه = خودداری، فروگزاری
مضطرب =  پریشان
مضیقه =  تنگنا
مطالبات =  خواسته‌ها
مطالعات =  پژوهش‌ها
مطبخ =  آشپزخانه
مطبوع =  دلنشین،دلپذیر
مطرح کردن =  در میان گذاشتن
مطرود =  رانده شده
مطلع =  آگاه
مطلوب =  دلخواه
مطمئناً =  بی گمان
مطیع =  فرمانبردار
مظلوم =  ستمدیده
مظهر یا سمبول =  نماد
مع الوصف =  با اینهمه
مع هذا =  با اینهمه
معاد =  رستاخیز
معادل =  برابر
معاش =  روزی
معاشرت =  رفت و آمد
معاصر =  امروزین، امروزی
معافیت =  بخشودگی
معاملات =  داد و ستدها
معاندت =  دشمنی
معاهده =  پیمان نامه
معاون =  دستیار
معبر =  گذرگاه
معتقدات =  باورها
معدودی =  شماری
معرفی =  شناسایی
معروف =  سرشناس
معروفترین =  نامی ترین
معضل =  کاستی، دشواری
معضلات =  کاستی‌ها
معطر =  خوشبو
معقول =  بخردانه
معلم =  آموزگار
معلومات =  دانسته‌ها
معما = چیستان
معمم =  دستاربند
معنی =  چم، آرش
معکوس =  وارونه
معیار =  سنجه
مغرب =  باختر
مغرور =  خودخواه، خودپسند
مغفرت =  آمرزش
مفتوح =  باز
مفرح =  دلگشا
مَفصل =  بندگاه
مُفصل =  پردامنه
مفصل =  گسترده
مفقود الاثر =  ناپدید، گم نشان
مفقود =  گم، ناپدید
مفلوک =  بیچاره، درمانده
مفید =  سودمند
مقابل =  روبرو
مقابله =  رویارویی
مقارن =  همزمان، همهنگام
مقاله =  نوشتار
مقاومت =  پایداری
مقایسه =  سنجش
مقایسه می کنم =  می سنجم
مقبره =  آرامگاه
مقتولین =  جان باختگان، کشتگان
مقداری =  اندکی، چندی
مقدس =  ورجاوند
مقدمه =  پیشگفتار، سرآغاز
مقدور =  شدنی
مقر =  ستاد
مقررات =  آیین نامه
مقصر =  گناهکار
مقطعی =  دوره ای
مقطوع النسل =  بی فرزند
مقننه =  آیینگذاری
مقنی =  چاه کن
مقوله =  زمینه، گویه
مقوی =  نیروبخش
مقیاس =  پیمانه
ملاح =  ملوان
ملاقات کرد =  دیدار کرد
ملامت =  سرزنش،سرکوفت
ملت =  مردم
ملتزم =  پایبند
ملحق شدن =  پیوستن
ملکه =  شهبانو
ممانعت =  بازداری، جلوگیری
ممتد =  دنباله دار
مملکت =  کشور
ممنوع =  بازداشته
ممنون =  سپاس
ممنونم =  سپاسگزارم
ممکن =  شدنی
من بعد =  زین پس
من حیث المجموع =  رویهمرفته
منادی =  پیام آور
مناره =  گلدسته
منازعه =  درگیری، ستیز
منازل =  خانه‌ها
مناسب =  پسندیده
مناسبت =  فراخور
مناطق آزاد =  آزادگاه‌ها
مناظره =  گفتمان
منتخب =  برگزیده
منتظر =  چشم براه
منتقدان =  خرده گیران
منتقدین =  خرده گیران
منجر شدن =  انجامیدن
منجر شده =  انجامیده
منجم =  اخترشناس
منجمد =  یخبسته
منحصر به فرد =  بی همتا
منحل شد =  برچیده شد
منحل کردن =  برچیدن
منزل =  خانه
منزه =  پاک
منزوی = گوشه نشین
منسجم =  هماهنگ
منشاء =  سرآغاز
منصفانه =  دادگرانه
منصوب کردن =  گماردن، گماشتن
منطقه آزاد =  آزادگاه
منطقه آزاد تجاری= آزادگاه بازرگانی
منطقی =  بخردانه
منظره =  چشم انداز
منظومه شمسی= کهکشان‏ خورشیدی
منع =  بازداری
منفعت =  سود، هوده
منفک =  جدا
منقل =  آتشدان
منهدم =  نابود
منوط به =  وابسته به
منکر شد =  زیرش زد
مهاجرت =  کوچ
مهارت =  چیرگی
مهلک =  کشنده
مهیا =  آماده
مواجه =  روبرو
موازنه =  برابری
موازنه قدرت =  برابری نیروها
موافقم =  همداستانم
موثر =  کارساز
موجب =  مایه
موجبات =  زمینه‌ها
موجه =  پذیرفتنی
مورخ =  گذشته نگار
مورد =  باره
مورد نظر =  دلخواه
موزه =  دیرینکده
موسس =  بنیادگزار
موسسه =  بنیاد، نهاد، سازمان
موضوع =  جستار
موعد =  زمان، سررسید
موفق =  پیروز، کامیاب
موفقیت =  کامیابی
موقت =  گذرا، زودگذر
موقع =  هنگام
مولود =  فرزند
مومن =  باورمند
مونث =  ماده
مکانیزم =  سازوکار
مکث =  درنگ
مکرمه =  گرامی
مکروه =  ناپسند، زشت
مکشوف =  یافته
مکشوفه =  نویافته
مکلف =  ناچار، وادار
میادین =  میدان‌ها
میسر = شدنی 
میلاد =  زاد روز
مینیاتور =  ریزنگاره
مینیاتوری =  ریزنگارگی
مینیاتوریست =  ریزنگارنده
 
     ن
نا متناسب =  بی قواره
ناحق =  ناسزا
نادر =  کمیاب
نادم =  پشیمان
ناراضی =  ناخشنود
نارضایتی =  ناخشنودی
ناشکری =  ناسپاسی
ناشی از =  برآمده از
ناشی شده است= برآمده است
ناشی می شود = بر می آید
ناطق =  سخنران
ناعدالتی =  بی دادگری
نامبارک =  ناخجسته
نامرتب =  نا به سامان
نامرتبی =  نا به سامانی
نامطلوب =  ناپسند
نامنظم =  نا به سامان
ناموفق =  ناکام
نامیمون =  ناخجسته
نبض =  تپش
نجات =  رهایی
نجار =  درودگر
نجاری =  درودگری
نجوم =  اخترشناسی
نحوه =  روش، شیوه
نحوه کار =  روش کار
ندامت =  پشیمانی
ندرتاً =  گاهی
نزاع =  کشمکش
نزول پول =  بهره پول
نزولی =  کاهنده
نسبتاً =  کمابیش
نسل =  دودمان
نسوان =  زنان
نشاط =  شادی
نشریه ادواری =  گاهنامه
نشریه هفتگی =  هفته نامه
نصب کردن =  گذاشتن
نصف =  نیم یا نیمه
نصیحت =  پند یا اندرز
نطق =  سخنرانی
نظارت= بازبینی، بازرسی، وارسی
نظاره گر =  بیننده
نظافت =  پاکیزگی
نظام =  سامانه
نظر به اینکه =  از آنجا که
نظم =  سامان
نظیر =  همانند
نفر =  تن
نفع =  سود
نفع خالص =  سود ویژه
نفیس =  گرانمایه، با ارزش
نقطه عطف =  چرخشگاه
نقطه نظر =  دیدگاه، نگرش
نقیصه =  کاستی
نمک طعام =  نمک خوراکی
نهایتا =  سرانجام
نهایی =  پایانی
نهضت =  جنبش
نواقص =  کاستی‌ها
نورانی =  درخشان
نوشتجات =  نوشته‌ها
نوع = گونه
 
     هـ
هال =  سرسرا
هذیان =  چرند
هلیکوپتر =  بالگرد
هم معنی =  هم چم، هم آرش
هم وطن =  هم میهن
همان طور =  همانگونه
همجهت =  همسو
همفکران =  هم اندیشان
همینطور =  همینگونه
هیچ وجه =  هیچگونه
هیچوقت =  هیچگاه
 
     و
واحد =  یکتا
واصله =  رسیده، دریافتی
واضح =  روشن
واعظ =  سخنران
واقعا =  به راستی
واقعه ـ اتفاق =  رویداد، رخداد
واقعی =  راستین
والا =  وگرنه
والد =  پدر
والده =  مادر
والله =  به خدا
والی =  استاندار
واکمن =  پخش همراه
وب سایت =  تارنما
وبلاگ =  تارنگار
وثیقه =  پشتوانه
وجود =  هستی
وحدت =  همبستگی، یگانگی
وحشت =  هراس، ترس، بیم
وحشت کردن= ترسیدن، هراسیدن
وحشتناک= هراسناک، ترسناک
وحشیانه =  ددمنشانه
وخیم =  ناگوار
ودیعه =  سپرده
وراث =  بازماندگان
وراجی =  پرگویی
ورم =  آماس
ورید =  رگ
وزین =  سنگین
وساطت =  میانجیگری، میانجی
وسط =  میان یا میانی
وسعت =  گستره
وصیتنامه =  در گذشت نامه
وضع حمل =  زایمان
وضعیت =  چگونگی
وضو =  دست نماز
وضوح =  روشنی
وطن =  میهن
وطنی =  میهنی
وفات =  مرگ، درگذشت
وفور =  فراوانی
وقاحت = بی شرمی
وقایع =  رویدادها
وقتی که =  هنگامیکه
وقیح =  بی شرم
ولادت =  زادروز
ولاغیر =  و دیگر هیچ
ولیعهد =  جانشین
وکیل =  نماینده
 
 
     ی
یاغی =  سرکش
یأس =  ناامیدی
یقین =  باور
یقینا =  بی گمان
یورتمه =  چارگامه
یومیه =  روزانه
یک ذره =  یک خرده
یک ربع =  یک چهارم
یک عده =  شماری
یکطرفه =  یکسویه
   سپاس از عزیزانی که برای گرد آوری واژه ها و نگارش آن زحمت کشیده اند،  امید است این فرهنگ را بارور تر و مفید تر نمایید.

௹ ازلطف شما بی نهایت سپاسگزارم௹

:: موضوعات مرتبط: سنت وعقایدقوم لر , تاریخ وشناسه , ,
:: برچسب‌ها: پارسی , کلمات , قدیم , معادل , جایگزین , عربی ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: